پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند(با درد عشق تازه مرا آشنا کند)
او می رسد که پس از نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند(راز خلاف باغچه را برملا کند)
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد، خدا کند(نه بابا خدا نکناد ای بابا این دیگه نوبره ها)
تصحیح میشه:
او قول داده است که امسال از سفر
عشاق تازه بیارد، خدا کند
پاییز عاشق است، (و من نیز عاشقم) و راهی نمانده است
جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند(جز اینکه شب به خیالت سحر کند)
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جابجا کند(یک بوسه ی مجازی از طرفش جابجا کند)
ممنون از جوابت. ببخشید که بحث در این مورد طولانی شد. اما از دید خودت و من به اونها نگاه کن. از دید یک انسان. شاید خودشون نفهمند. اما از بالا که نگاه کنی این فدا شدن، بدون دلیل و دردآور است. و کتاب مارگریتا هم در مورد همین درد است. درد شستشوی مغزی و خود را بی دلیل فدای ایدئولوژی های احمقانه کردن.
که چطور همه چیز برای همه کس در داستان از زیبایی شروع شد و به جنگ و مرگ و درد منتهی شد...
داستان رو ربط هم میدهید به جنگ ایران و عراق. اگر این طور برداشت کرده اید پس اون وقت رمان های هاینریش بل چی که پرند از این جور داستان ها.
سلام خانم سایه
«مارگریتا دولچه ویتا» نه «بچه» است و نه «طناز». او دارد از ایدئولوژی های کوری می گوید و از مردهایی که به خاطر یک ایدئولوژی فدا می شوند، در جنگهایی با عنوان دفاع از سرزمین، دفاع از شرف، دفاع از نژاد، دفاع مقدس، دفاع از حرم و خیلی دفاع های دیگر که می توان به خاطرشان جنگ راه انداخت و از زنهایی می گوید که عزیزهایشان را در جنگ ایدئولوژی از دست می گویند و مجبورند یک عمر رخت عزا به تن کنند.
سلام. عزیزم خب اگر بچه نیست چرا پس ۱۴ سال دارد. نکند مثل بانوی اسلام خدیجه است که چهل سال دارد و نماد سن بزرگ و ترشیدگی است؟ مردهایی که بخاطر ایدئولوژی "فدا"می شوند را من و توی دوست می گوییمخودشان بر این باور نیستند و زن هایی که یک عمر رخت عزا برتن می کنند مقابل رسانه که خودشان سینه می درند و می گویند شیرزنند. من در کامنت میله ی گرامی هم عرض کردم با شخصیت پردازی ماگریتا مشکل دارم آنهم به خاطر سنش که با حرف هایی که می زند هم خوانی ندارد و ناملموس است. او حرف هایی طنازانه هم می زند. شاید هم به خاطر سنش ما به حرف هاش به دیده ی طنز نگاه می کنیم. نمی دانم راستش.
سلام
اندوههای تازه بهتر از اندوههای تکراری است
سلام.اندوه تازه ای در کار نیست میله ی عزیز همه شان تکراری اند یا به نوعی رخت و لباس تازه به تنمی کنند وگرنه عریان که شوند تکرارشان بدجور توی ذوق می زند. تو اندوه تازه ای مثال بزن که تکراری نبوده باشد.