من لیدی گاگا نیستم. راستش اصلا هم دوست ندارم لیدی گاگا باشم یا شبیه به اون باشم. تو دردرسر افتادم. از دیروز ذهنیتم راجع به خودم به هم ریخته. از دیشب البته که یکی از بی شمار دوستانٍ دوست محبوبم توی مهمانی پسا سال جدید میلادی به سبک اون ور آبی ها برگزار کرد و من هم با مشایعت دوستم که اصرار داشت فلانی بیا و از زیر سایه در بیا و اندکی روشنایی ببینْ کوتاه اومدم و رفتم بهم گفته واووو تو چقدر شبیه لیدی گاگا ایی دارم رو خودم و موهای بلوندم بالا میارم. خیلی ببخشید اول ماجرا باید خدمتتون عارض بشم که این گاگا بودن یعنی تلفظش بدون تکرار سیلاب دوم من رو بدجور دپرس می کنه تا حدی که حسی مشمیزکننده بهم دست میده مخصوصا اگه اون رو یکی مخالف جنس خودم رو بهم ادا کنه. دوست محبوبم که می گن من منحرف تشریف دارم. اما نمی دونم. راستش شایدم منحرفم. اما واقعا هم خبْ نیستم مثل جکی چان که تصور و ذهنیت یک ملت رو بهم بریزم و در حالی که ازم انتظار رزمی کار بودن داشته باشم سک.سی کار از آب در بیام.
برگردم سر اصل مطلب. خلاصه اینکه از در که وارد شدیم اون دوست میزبان که به استقبالمون اومد حتی قبل دست دادن و خوش و بش اولیه من باب آشناییْ همون دم در کپ کرد. یک نگاه به من کرد یک نگاه به دوست محبوبم و بعد مکث و شوک بعد اون نگاه اولْ بلند و اضح گفت واووو تو چقدر شبیه لیدی گاگایی و من کم موند قبل نوشیدن جرعه ای بالا بیارم. تمام آن عصر تا نیمه های شب از اون مردک دوری کردم و با ترس و لرز به سلامتی دوستانی که حتی نمی شناختمشون جنگ و جینگ ظریف گیلاس رو درآوردم و آخر شب وقتی خونه برگشتم همه خواب بودند. یواشکی بدون اینکه آرایشم رو پاک کنم زیر لحاف خزیدم و به چشم های همسرم که کمی از هم باز شده بودند نگاه کردم و گفتم من شبیه لیدی گاگام؟ شبیه بودم. چون مثل هیجان زده ها گرمای دست هاش رو با بغل کردنم بهم منتقل کرد و آرام نفسش رو توی موهام پس داد و گفت: آخ که آره با این موهای طلایی که امروز بهم زدی لیدی بلای خودمی.