روده درازی: استادی یا دوستی بود که می گفت پیشرفته از دید کتابخوانی در دنیا کشورهایی هستند که مردمشان بطور میانگین در هفته یک کتاب می خوانند و جایگاه ما در قعر دوزخ است چرا که ما هر پنج سال یک کتاب می خوانیم. حقمان است هر بلایی که سرمان بیاورند از نادانی مان است.
بگذریم.
اندک نوشت: این هفته رمان "تابوت های دست ساز" ترومن کاپوتی را خواندم. با هزار مشقت، از فرصت هایی اندازه ی پنج دقیقه هم که شده استفاده کردم و خواندمش. دیگر مثل سابق نیستم که صبح ها بعد صبحانه فراغت کتاب خوانی داشته باشم یا شب ها بعد خواب خانواده. فرصت ها در کل روز پیش می آیند. وقتی ناهار می پزم یا صبحانه می خورم. گاهی وقت ها هم وقتی طفلم خواب است و من کار خانه و خانه داری و مریض داری ندارم.
تابوت های دست ساز رمانی کوتاه با تم جنایی و با ماجرای قتل های زنجیره ای مشکوکی و با فصلی مشترک در تمامی قتل ها شروع می شود. دوست ترومن کاپوتی یعنی جیک پپر که در دایره ی جنایی شهری که در آن سکونت دارد، کار می کند ترومن کاپوتی را در جریان قتل های زنجیره ای قرار می دهد که یافتن قاتل به او سپرده شده. تا آن زمان، یعنی خبردار شدن ترومن و سفر او به آن شهر، چندین قتل رخ داده و فصل مشترکی بین آن ها هست که جیک را سردرگم و البته به سرنخ هایی مشکوک کرده است. برای همه ی مقتول ها قبل از قتل تابوت کوچک چوبی ای فرستاده می شده که داخل آن عکس خودشان قرار داشته. آن ها به این قضیه به دید شوخی بی مزه ای نگاه می کرده اند و وقتی اصلا به موضوع اهمیت نمی داده اند، در یک فرصت مناسب، قاتل حرفه ای با مهارتی خاص آن ها را به قتل می رسناده و از خودش هیچ ردپایی به جا نمی گذاشته است. آخرین تابوت برای خانمی فرستاهد شده که همین امر باعث آشنایی جیک و دوستی آن هاشده است و جیک اما نگران ادل یا همان دوست است. داستان با دیالوگ های فراوان بین ج و ت. ک پیش می رود. آن ها قاتل را شناسایی کرده اند. علاوه بر تابوت ها فصل مشترک دیگری هم یعنی ارتباطی هم بین مقتول ها وجود دارد ولی...
نکته ی ساندویجی: معمولا در داستان هایی با ژانر جنایی، پا پلیسی یا پلیسی سالم در سیستمی ناسالم قرار گرفته و تنهاست یا خود پلیس به عنوان جزیی از سیستم ناسالم دولتی در برابر مردم قرار می گیرد و جامعه تنهاست. این داستان هم به نوعی دربردارنده ی این موضوع است.
کتابنامه: تابوت های دست ساز (گزارش واقعی از یک جنایت امریکایی)، ترجمه ی بهرنگ رجبی، انتشارات چشمه، چاپ دوم، پاییز 95، 101 صفحه.
بعد از انتشار نوشت: از بهرنگ رجبی پست چی همیشه دوبار زنگ می زند و غرامت مضاعف را سال پیش خوانده ام. نثر روانی در ترجمه دارد.
نثر پستچی... معروف است که بسیار تراشخورده نوشته شده است... بدون اضافه...
خود ترجمه فینفسه قدرت متن را کاهش میدهد (اغلب) ولی وقتی متن ترجمه شده دارای نثر قوی است آدم متوجه میشود اصل متن هم دارای قوت است... این یک حدس است که البته با دیدن نظرات منتقدین خارجی و ...تقویت و اثبات میشود.
آهان.اوکی. ولی نمی دونم چرا من اصلا با نثر محاوره ای داستانی خیلی ارتباط نمی تونم بگیرم. خوبه که می تونید از نظرات منتقدین خارجی هم استفاده کنید.
سلام
پستچی... را که همین اواخر خواندهام.
نثر خود نویسنده هم بسیار تراشخورده بود. البته کار مترجم هم خیلی خوب بود.
یادم میماند. مرسی
سلام. نثر نویسنده را چطور فهمیدید؟ با کتاب اصلی مطابقت دادید؟ من اولش فکر می کردم خود مترجم به سلیقه ی خودش محاوره ای ترجمه کرده است بعدها دوستی گفت کتاب اصلی هم همین گونه است.