من زنم. زنی که برای رسیدن به نود و هشت دلهره دارد

من زنم. زنی که بحران هایی پیاپی در او جوانه می زنند رشد می کنند قد می کشند. زنی که دیگر تحمل رشد و بالیدن ناامیدی ها را ندارد. زنی که دلش برای اکوسیستم نابود شده ی کشورش خون است. زنی که حتی نتوانسته یک نفر از افراد دور و برش را به دوست داشتن محیط زیست ترغیب کند. زنی که  قلبش با فکر کردن به نزدیک شدن عید به این فکر می کند که توی تعطیلات و موقع رفتن به تعطیلات توی جاده چه ها که نخواهد دید به درد می آید. من زنم. زنی که تمام تلاش سالیانش به حفظ محیط زیست بی نتیجه مانده است. من زنم زنی که سالیانی اندک تلاش کرد بفهماند چطور می شود دارویی مدتی داروی محبوب پزشکان شود و تلاشش برای فهماندن حقایق بی نتیجه مانده است. من زنم. زنی که مدت ها سعی کرده است ـ حداقل بعد محبوب شدن موفرفری آن ور آبی ـ به آدم های اطرافش چهره ی واقعی اش را نشان بدهد و نتوانسته است. من زنم و قسم می خورم همینجا از همان حرف زدم. من زنم. زنی که بر خلاف خیلی هاتان این روزها برای نیامدن و نرسیدن سالی نو ثانیه شماری می کنم. زنی که از انتشار گسترده ی درخواست برابری اجتماعی نویسنده ی شجاع و محبوبم قلبم به درد آمده. زنی که در سن هفتادو اندی سالگی به بحران رسیده نه مثل من در چهل سالگی. من زنم زنی که از حکم ربع قرن زندانی شدن زنی دیگر نالانم که  وقتی فکر می کنم آن زن بعد ها، بعد ربع قرن زندانی بودن وقتی به سن زن نویسنده ی محبوبم رسید به بحران خواهد رسید یا بحران برای او از همان سال های خفگان هش.تاد و هشت شروع شد و مثل من به بحران اقتصادی الانش رسید تا شاهد و نظاره گر زنی باشد که نقاب حجاب بر سر نهاد و هفت میل.یارد یو. رو به غارت برد تا برسد به عشق و حال های نکرده اش. من زنم و با زنان زیادی زندگی کرده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.