ما شام نمی خوریم

خیلی ها خوش حالی یا به عبارتی دیگر خوش حال شدن خودشان را در چیزها یا رسیدن به آرزوهایی بزرگ می دانند یا تصور می کنند. برای همچین آدم هایی خوش حالی های کوچک معنایی ندارد چه بسا حتی بهشان زنگ بزنند و بگویند فلانی در قرعه کشی این هفته ی فلان ماشین آخرین مدل که نه کمی تا قسمتی بالای پنجاه تومن برنده شده ای و خوش حال هم نشود. اما برای من آن شب قبل رفتن به مهمانی شام که بوی من دست شویی شماره ی دو رفته ام مامان که از پوشک آقازاده بلند شد، مثل بردن همان جایزه بود شاید هم بیشتر. خواهش می کنم تصور نکنید یا نگویید یعنی آرزوهای من یکی تا این حد حقیر و کوچکند؟ نه. اشتباه نکنید. اگر شما هم مثل من تجربه ی تلخ بلند شدن بوی شماره ی دو از پوشک بچه را از مکانی که در آن مهمان بودیدْ داشتید، این طور ذوق مرگ می شدید. باز اشتباه دیگری را هم مرتکب نشوید و تصور نکنید که نمی از پوشک آقازاده به بیرون نشت کرده بود. نه. آن فقط یک کار کوچکی بود که تنها باعث شده بود یک چهارم پوشک به آن شماره دوی قهوه ای مایل به زرد آلوده شود.

چشم های میزبان آن شب با شنیدن بوی متصاعد شده از آقازاده متعجب و نگران و مستاصل بود. گویی انگار در دلش آرزو می کرد کاش واقعیت نداشت یا حتی برای او هم رسیدن به این آرزوی محال مثل بردن قرعه ی آن ماشین کمی تا قسمتی مدل بالا بود. اما واقعیت داشت و آرزو محال می نمود. آقازاده شماره دو انجام داده بودند و کار تمام شده بود. بعضی ها، فقط بعضی ها، فکر می کنند تمیزی شان، از الست بوده، یعنی خودشان از آن حوری های آن دنیایی هستندْ موجوداتی که ببخشید ببخشید گه به عمرشان به باسن مبارکشان نچسبیده است یا حتی بچه ای آقازاده ای نداشته اند که شماره دویی انجام داده باشد. بعضی هاْ فقط بعضی هاْ به تو به چشم یک انسانی کثیف و شماره دو مال نگاه می کنند، توی مهمانی قبل برگشتنت به خانه ات به تمیزکاری بعد رفتن تو و آقازاده هایت فکر می کنندْ به فرشی که باید دستمال بکشند چون آقازاده ات وقتی روی زمین غلت می زده آب دهانش ناخوداگاه مالیده به پرزهای فرش یا دست های شکلاتی اش مالیده به پایه های صندلی. برای همین مهمانی رفتن به خانه ی همچین انسان های شریف درد و المی ست بزرگ. تمام مهمانی دستمال به دست هستی. گوشه ی لب و دست و شستن های مدام دست و صورت آقازاده. اما چنین کاری چیزی نیست در برابر انجام شماره دوی بچه. برای همین بود که آن شب که آقازاده قبل رفتن به مهمانی توی خانه ی خودمان کار خرابی اش را انجام دادْ خوش حالی ام، جیغ و سوت و هورایم نه بخاطر بردن قرعه ی جایزه ی آنچنانی که کمتر از آن نبود.

آن شب، خانه ی میزبان خودم از همه مستاصل تر بودم. کوله پشتی آقازاده را باز کردم. پارچه ی نم گیر تپل، ما و آقازاده ها به آن جا می گوییم تپل، دستمال مرطوبْ و پوشک که باز ما و آقازاده ها به آن میگوییم جیشولی، برداشتم انگار که خنجری از کیف بیرون کشیده باشم به هوای فرو کردن تا دسته، مثل همان حرفی که آقایمان دیروز در صحبت هاشان در جمع دانشجویان و فرهنگیان گفتندْ یعنی لبخند زنان در صورت میزبان نگاه می کردم درحالی که خنجر را تا دسته در سینه ی او فرو می کردم، یا می خواستم فرو کنم. بله. می خواستم فرو کنم. پایان یا فروکردن خنجر تا دسته زمانی بود که وارد دستشویی تمیزتر از هر جایشان می شدم. بو و عطر صابون و شوینده ها بلند بود و نگاه ملتمس میزبان و سوالش که این بار نه خنجری در سینه ی او که در سینه ی من فرو رفت. پرسید می خواهی توی حمام بشوری؟ و من جوابی نداشتم چون سه تا دستشویی دارد خانه شان و انتخاب سخت.

خوش حال بودم آن شب که قرار بود با آقازاده ها دوباره بعد ماه ها به خانه ی میزبان می رفتیم و آقازاده هایم و خودم کارمان را در خانه ی کثیف خودمان انجام دادیم چون مجبور نبودم مثل همان خاطره کل دست شویی میزبان را آب بکشم و موقع بیرون آمدن از آنجاْ از دستشویی محترمْ دمپایی آب بکشم و سر دمپایی جلو بسته شان را بلند کنم و تکیه بدهم به دیوار دست شویی تا آب اضافی آن خارج شود و خشک شود. مجبور نبودم دیگر بچه را سریع توی همان دست شویی خشک کنم و روی در بسته ی فرنگی شان که با پوشش مخملی خوشگلی تزیین شده بود پوشک کنم. من کثیفم. خیلی کثیف. آقازاده ی اول الان از همین کنار می گویند کثیف نه مامان چرکولک چون من و دو آقازاده ام باعث شدیم آن شب خاطره انگیز هر سه تا دست شویی میزبان شماره دویی شود.

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1397 ساعت 11:02

نه اتفاقاً اونقدرها هم درگیر تمیزی نیستم، چون با وجود دو تا پسربچۀ پشت سر هم تمیزی در خانه ام معنا ندارد. اما خب منظم هستم، مثلا می دانم این قضیه کاملاً ساعتی است و اگر سر ساعت به بچه برسم، خیلی مشکل ها پیش نمی آید. مثلا پسر بزرگ من عادت داشت حول و حوش ساعت یازده می رفت نزدیک پرده و پشت به ما می ایستاد و کارش را تو پوشک می کرد، بعدش من فهمیدم اگر همان ساعت لگن بگذارم مشکلم حل می شود و شد!
ضمناً علم در نود درصد موارد درست می گوید، شک ندارم (نمیگویم صد در صد چون اساسا به قطعیت اعتقاد ندارم ) اما روش های سنتی هم لزوماً اینطوری که علم تعبیر می کند، فاجعه نیستند. قرن ها جواب داده اند و انکارشان نادرست است!

عدم قطعیت... منم معتقدم قطعیتی وجود ندارد. بله ساعتش رو در مورد شماره دو منم تقریبا می دونم تو چه زمانی هست و خب بچه ها شماره دو رو زودتر یاد می گیرند کنترل کنند. ولی واقعا سر در نمیارم چه اصراری برای زودتر از پوشک گرفتن داشتیدو خودتون رو تو دردسر انداختید وقتی از نظر بدنی بالاخره یک روز به این کنترل میرسند.

میله بدون پرچم دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 ساعت 15:08

خوشحالی‌های بزرگ!؟ والله من که به همین خوشبختی‌های کوچک هم قانعم

منم همینو گفتم. به همین خوشبختی های کوچک قانعم. نمی دونید که چه نعمت بزرگیه تونستن به دست شویی رفتن

سحر شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 13:14

وای این پوشک مصیبت است؛ البته خب من چون سالها پیش به راحت ترین شیوه از شرش خلاص شدم، زیاد این مکافات را درک نمی کنم؛ آخه از مامان های بیماری بودم که از شش ماهگی بچه سرپا می گیرند و بعد بچۀ بدبخت یکسال و نیمه که میشود دیگر مشکلها حل می شود! البته یادم هست با کتاب داستان کنار لگن شان هم می نشستم، هر روز سر ساعت!!!!

پس شما هم جزو اون دسته از خانم ها هستید که فکر می کنند فقط خودشون تمیزند... خیلی کار سختی هستش. لابد هم می دونید که از نظر آناتومی بدن کلیه ها و مجاری ادرار بچه تو دو سالگی کامل میشند و می تونه بعد اون سن کنترل ادرارش رو بدست بیاره و اگه دخالتی قبل اون سن صورت بگیره با همین روش شما ممکنه به شب ادراری های بعدی منجر بشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.